۱۳۸۹/۱/۹

مست


به شوخی چشم مستت داد آخر ور شکست من
همه عالم به دست من ، با یارست نشست من
به مویت،چونکه رویت گلشن زیبایی مست هست
به بویت ، مهر خویت آن گل آفتاب پرست من
به مستی ، به زیبایی ، به رعنایی و سرشاری
نباشد هیچ مست چون رفیق شیر مست من
که تار موی او را رشته لطف و صفا دانم
گر گسست آن تامو،دانم که مرگم هست بدست من
چه باید کرد؟
دربحرکه توفان باشد و"ساحل" نبا شد درنظر
کشتی یی سازید چو نوح تا رها باشید زموج مست من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر