۱۳۸۹/۱/۸

پشیمانی


زهجرت در شب مهتاب پریشانی نباشد پس چه باشد ؟
که میگریم برایت ، شط توفانی نباشد پس چه باشد ؟
به فکر تار مویت تار گشتم چون شب تاریک
نکردم برخلافت کار، این قربانی نباشد پس چه باشد؟
همه رازت به نزدم هست و تا هستم نگه دارم به ژرف دل
نکردم برملا آنرا ، کاین پنهانی نباشد پس چه باشد ؟
همه در راه عشق لافند و گویند،نوع سخن،اظهارلطف
زصدیک راعمل نبود،سخت ویرانی نباشد پس چه باشد ؟
همه ازعارض زیبای تو، فیض صبح خلد آرند بدست
بهشتست این زمین بنگر،که ارزانی نباشد پس چه باشد؟
همه دوستان به پشت هم ،همه یاران نظر برهم ،"ساحل"
بگن بی باک سخن با هم ، پشیمانی نباشد پس چه باشد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر