۱۳۸۹/۱/۹

مرغان اسیر


چرخ گردون دایماُ بی بال پر دارد مرا
همچو مرغان اسیر آشفته سر دارد مرا
من چه باشم ذرۀ ازخاک دراین کاینات
پای مال گردش هر ره گذر دارد مرا
کس چه داند زلف اوبا حال زارما چه کرد؟
حلقۀ بود چون رسن در دور بر دارد مرا
بسکه کردم درفراقش ناله و سودی نداشت
زین سبب هرناله ام آه جگر دارد مرا
چونکه غرق گفتگو درخلوتم باشم به تو
در گمانند خلق"ساحل"کوش کر دارد مرا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر