۱۳۸۹/۵/۲

عاميانه ها


خدایا!حالتم برهم خورده
سرا پای وجودم غم خورده
اگرباشد کسی یک لحظه چون من
تمام زنده گی ،ماتم خورده
1389/1/9

خدایا!سخت بیمارم درین دهر
به درد عشق گرفتارم درین دهر
چه دانند این طبیبان چارۀ من ؟
که باشد "یار" درمانم درین درین دهر
1389/1/9

خدایا ! عاشق هستم عاشق هستم
چو طفلان برگپ خود من شق هستم
نسازد هیچ خوشی یی مرا خوش
که دور است یار شیرین من دق هستم
1389/1/9

خدایا ! عاشق هستم عاشق هستم
به گفتار همچو طوطی صادق هستم
اگر یارم نیاید در کنارم
چو ساحل بهر دریا من دق هستم
1389/1/9

خدایا ! عاشق هستم عاشق هستم
چو کشتی روی دریا قایق هستم
اگر توفان بیاید نا خود آگاه
نباشد ساحل و من هم دق هستم
1389/1/9

خدایا ! عاشق هستم عاشق هستم
چه باشد عاشقی من صادق هستم
اگر باشد به اعمالم خیانت
یقین دان کاملآ منافق هستم
1389/1/9

خدایا ! عاشق هستم عاشق هستم
به یاد تو عزیز من، دق هستم
به یاد خود نگهدار وعدۀ من
چو کردم وعده جانا صادق هستم
1389/1/9

خدایا! ساحل هستم نی سایل
اگر خشکم به گفتارم قایل
چرا مردم میآیند سیر دریا
که دارند سخت نیازی به ساحل
1389/1/9

خدایا ! یارکم از من شده دور
همه گویند چشم عاشق است کور
ندانم عاشق هستم یا که مزدور
که میکرد امر و مارا نیست معذور
1389/1/10

خدایا !خاطرم رنجور میشه
اگر دلبر زپیشم دورمیشه
ندانم علت این را ، مگرهست
یگان دردی که چون ناسورمیشه
1389/1/10

خدایا ! دلبرم را در برم دار
که من جاهل شدم عقل برسرم دار
نتوانم گل ز باغش من چیدن
تو باغ و گلشنش دربسترم دار
1389/1/10

خدایا! این چه شورست در سر من
که دلبر دور افتاد از بر من
از آن روز که رفته بی وداع گو
همه دانند شده غم بستر من
1389/1/10

چه میشه گر تو با من یار باشی
چه میشه هم نظر هم کار باشی
چه میشه با محبت باز خوانی
غزل خوان و شکر گفتار باشی
1389/1/10

خدایا ! مادر من مادر من
نگهدار چون نفس اندر برمن
اگر روزی نبینم روی او را
همان روز شام میباشد سرمن
1389/1/10

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر