۱۳۸۹/۵/۲

غافل مباش


تشنه یی دیدارت هستم ، جان من غافل مباش
کشته یی گفتارت هستم ، گرد هر سایل مباش
ای نگارا شادمانی در تو هیچ سودی نکرد
گر بخواهی شاد باشی بنده یی هر گل مباش
گر بخواهی بنده باشی خالقت را بنده باش
بنده گی راشرط باشد،شرطش این سنگدل مباش
دل چه باشد؟هرچه خواهی از وی آن حاصل شود
گربدانی رمزدل،با دل شوی بیدل شوی،جاهل مباش
اندران اسرار یابی حاصل اش هر دو جهان
زین سبب میگویمت "ساحل" ترا غافل مباش 1389/3/27

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر