۱۳۸۹/۵/۲

مفهوم عشق


دوش بامن گفت ، آن مالک غم های من
غم سپردی غم ببردی شوخ بی همتای من
آنکه در کردار خود می بالید، درحسن خرام
ناله کرد در پیش چشمم تکیه زد در جای من
گفت نیازارم ترا، ای "ساحل" دریای من
مگر، نیست در اختیارم موج پر غوغای من
گفتمش ای نازنین ، ای صاحب دلها برو
چونکه من فارغ شدم ، عاشق شدم ،بابای من
گر بدانی عاشقی ، مفهوم آن در اصل چیست
هیچ گهی با غم نباشی ، کم نباشی ، تای من
1389/2/7

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر