۱۳۸۹/۵/۲


" من بی وطن که دور ز آغوش مادرم
بنشسته ام به آتش و در خون شناورم"
" استاد خلیل الله خلیلی"

من بی سخن که دور ز آغوش دلبرم
بنشسته ام به غصه های جگرسوزاخگرم
سیلاب پر تلاطم عشق است موج زن
عقل و اندیشه و فکر و گمان و باورم
زینهار رنجها کشم و تا که راه حق
پیموده،وادی یی حقیقت عشقت به سربرم
این راه را بروم زانکه گفته است حق
از حق به حق رسی و منم حق پرورم
آنگه رسم به حق که شوم فارغ از فنا
این بیکران جهانرا،همه خاشاک بنگرم
دیدار حق بود "ساحل" بالاتر از گمان
غرقم به دریای اسرارو بفضلش شناورم
1389/1/22

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر