۱۳۸۸/۱۱/۳

مادر

مادر...
ترا من دوست ميدارم
تويي كه نامم را هميشه بر لب داري
و زنده گي را آموختي
استقامتت را چون كوه در پشت دارم
و صدايت را چون تلاوت قرآن مي شنوم
از ديدنت لذت ميبرم و بويت را كه گلهاي گلستان
ندارد
درمشامم مي كشم
مادر...
ترا من دوست ميدارم
گويند
آه تو عرش كبريا را به لرزه آرد
آه... از آن روز
كه ناديده بگذرم
تويي هستي يم
تويي زنده گي يم
ترا من دوست ميدارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر